اسرار اغنیا

اسرار اغنیا

به ساختار زندگی چند ثروتمند توجه میکنیم ... بد نیست شما هم بدونید ...
اسرار اغنیا

اسرار اغنیا

به ساختار زندگی چند ثروتمند توجه میکنیم ... بد نیست شما هم بدونید ...

خوش اومدی دوست من

...So :  A New Sheila's Coming Soon

شیلائو الشعراء لاری


دلم ست وقتی امبینا سر برج

حقوقوم خرده و از غم بدم سرخ 
شگت شیلا اشکم بگره تش

حقوقت جمع بکن تا که ببش خش
امون از دست دنیا و زمونه

که نصف برج زمین گیرم اخونه 
شو اول کباب و گوشت لایی

سر سیخ امزتسون جات خالی
شو دوم بوئس پولو اکوئ نی

باید بو بکشم وقتی که املی 
پدار سالم چونه پارسال امی اند

اسال از دم بن اچم و سوء قند
 وسوی پول غصه خرده چی شبا نی

تک کیفم بده پاک چی شجا نی

مطلبی از خورشید طلائی


سر به افلاک کشد شرح دلم را تو ندانی


چون بسوزد ز داغ دلم خورشید طلایی 

                               هفته ها می گذرد حال مرا میبینی ؟ 

                                           گرم و آسوده کنار مادرت میشینی ! 
پرسشی دارم که را گویند برادر 

نارفیقانم شدند از تو که بهتر 
                               وای چه گویم من از این بد خانواده 

                                            میشود حالم ز این اوصاف شود به ؟ 
گر به خورشید طلایی دل من گرم نبود


جملاتی که نوشتم به نظر اینجا بود ...


از کــــرانه تــــــا شکـــــرانه


یاران سهمی از جور جفا بر من رسید ، بس که زیبا بود درسش کرده ام :
طالبم عبرت کنید و سهمتان ، اندکی تفهیم  و ادراکی صحیح ، چاشنی در بزم و کارتان کنید.

ذات تو همچون گوهر روز ازل

 

بدترین و بهترین کار تو شد

برکن از تن رخت بدرویی زحال

 

حال برهم زن شوی اینقدر منال

چیره شو بر خشمت ای عالیترین

 

خلقت  روحت نبوده این چنین

لب به مهر بگشا مده دست غضب

 

گرتو داری ذره ای اصل و نصب

رهرویی در راه دینداری بیا

 

مدعی از دین و اعمالی تباه ؟

بس کن این نیرنگ دنیاجمع کن

 

لؤلؤیی اندر دل این بحر کن

گر به رغبت حاضری دستی بده

 

یا که دست از وی بکش کارش بنه

میکنی ظلمی به تن آهی به دل

 

هی شکستی قلب آن آزرده دل

پیش خود رحمی گزافش میکنی

 

واقعیت بین که را خر میکنی ؟

روزگاری تیرگی شد حال من

 

تا پذیرفتم برفتم از وطن

چاکرانش شد ملک یا خاک بود

 

عرش او از مکر و عصیان پاک بود

گرد او تنها فرشته بود و بس

 

ما خدا  را بنگریم از پیش و پس ؟

گر بیازاریم دلی از کام خود

 

کافران با منت اریم جای خود

ای رفیق در هر عمل هوشیار باش

 

صامت از عیب و درست کردار باش

شد خجل روحم بزشتی پاره شد

 

لخت و عریان زیر باران ناله شد

مینویسم آن دروغهای بزرگ

 

می چکد اشکم به زیر پای گرگ

گر تو خواهی مردن آن بهتر بود

 

زیر دست اغنیا مهتر بود







حق با منه ! به چیز دیگه ای فکر نکن ! کمرونـــــــ!

چه شـاهـانـه کنی تو مــات


قلم در دست من افتاد

هوا پاییزیه سرما

نگاهی تازه در چشمم

 هنوزم من پر از دردم

شده آغاز سی ساله

کسی که جای او بالاست

نتیجه بُهت و غم آلود

زمانه گفته اش بدرود

میان قاتلین دزدان

فقط کشته رها کرده

 دهم بوسه به هر قاتل

گذارندش جسد در گل

ولی آن دزد بی وجدان

به ناحق میکشد سیلی

بلاها آورد بر جان

زبان از ناله اش حیران

ز هر آه جگر سوز و

شود آن دزد پست خوشحال

ز هر زجه ز پیش و رو

ز احوال یه ماتم رو

خدایی میکنه هر دم

خداوندا تویی عالم

ز کینه توزی اش هیهات

چه شاهانه کنی تو مات


دورهمی من و شیدا خونه ی بابا

 

 


شو یکشنبد اند اندم اخونه 

کباب  خرده  وسوش  امکه  بهونه

ذغالی  تش  مو که  سیخش  ملونا 

کبابش  خش  بئس  گوشت  اشنوادا

 

 

 

 

شتک کت یک دو گل  پی از سرسیخ 

ولی شیداش خه معدش چون میخ

دو  گل تش چو سر  قلیون براش نا 

دوتا سیب چو  زرتش چو شجانا

 

 

 

 

امی عمده بئس ساعت ده و نیم 

شو  شیدا  دم در انده غمگین

انه اشکم گشنه اندو دادام 

شگت صبراده نیم ساعت که داندام

 

 

 

 

شو   قبلش اشداد  سونم  جوم 

م  هم امداوجاش یک لقمه ای شوم

خوشحال وابسنن اندن  موخونه 

شوزت  بوق و  بدن مزدم روونه

 

 


از ستاره تا ساحل چشمانم


 ستاره شدن در روشنایی چشمانت را می ستایم تو را تنها تو را نظاره گرم و بس

 تک خدای ساحل مواج چشمانم تویی

صاحب عقل سری پرحسرت و آهم تویی

طاقت ودرد دلم رسوای این جانم نبود

تا تو بودی از ازل شوریدگی تا من تویی


وای از آن روزی که نادان خیال بد کند


احمقانه ، صاف ُ ساده ، زیر و رو کردم بهشتم

اولینم  ، آخرین شد  ، ساق  و  برگ سرنوشتم

جنگله   عریانـه    روحی  پر عطش

عاقبت  ، خار و خسی شد ، آخرش

شد   هماننـد   کویری لخت    و عور

رهر  و ئه  معشوقه ای  بی قبـر و گور

اشک چشمانـم  ندانسته چکید

وای   و   وا ویلا  کنان عشقش پرید

آری   آن شیلا ،   که  بودش  از  نخست

کس تواند  یافت ، او  را  هر  چه جست


جل الخالق


طراوت هر نگاهش به شکوه شکوه هایش                 به دلم نوید میداد جاهلی و نو خیالی 

من به رویت شاد و سرخوش بودم و تو بی خیال از داغ های تن

ازغم با تو نشستن سالی اندک   مدتی  کمتر   ز   یک

قید قلبم را   زدم هر  چند  بود ش   زندگی

باورم   شد   پاکیه  گلبرگ   گل  در   آینه

سایه بودی این نبود

از سهم من  جز  نفرتی حس مرا   در سر   نبود

کاش شررم کم گریزان هر دم صبح فحش اول آخرم را   کاش نمیگفتم

نمیگفتم که   با   بی پولی و سرما   بدون مانتو و کفش پس از کلی جگرخونی ز هرکس

درآخر بود یک ذهنی خراب تر از قدیم

آه و افسوسم نکش   گمشو   برو

پر رویی اصل به من مربوط نیست

ای خدا دل مرده و خسته   و  با    ربخ  های خشکیده

پیاده لنگ لنگان  با   هزاران مشکلی در  راه آمدم خانه

نمی بخشم مثل امروز این سر درگمی ها  را   ندیدی تو

چقدر مظلوم و عاشق نگاهت در نگاهم نقش میبندد    ولی

این بی توجه ها قصاصت می کنند با ظلم

هلاکی می شوی همچون که کنعان شد

و می آید به وقتش آن تشر های پر از کینه

که پتکی روی روحت درد   را    پر معنی   و واضح  به اجرا در بیارم


صدای خاموش


تازه کم کم لحظه ها را میبینم : 

      صدایت میزنم در باد و تو سوسو کنان پر میکشی از ذهن خاموشم. هوایی نیست ؟ نگاهی نیست ؟ اینجا ردپایی نیست ؟ تو را بردند از سویم   پناه من در اینجا جز خدایم کیست ؟ ندانسته تو را در دست جلادت نهادم    دادم امضاء   تو غمی بر چهره ات فریاد میزد آه. چشم من تر بود و تو گفتی نرو. رو به رویت باز کردم دست آن دزدان خائن. از پس سر زد به تو لب تیزیه خنجر به کینه زد اشاره. تو را از من ربودند و منم اکنون : مقابل رو به رو در دست شیطان. خانه ات بی روح و خسته   همه تا پنجره بسته    گریه از ترس وداعت زار میگرید تنم همچون علیلی سرد و خسته. رو سیاهم راه من شادی آن قلب تو بود    رو به رویم نعشت آوردند چه زود. دست و پایم را دگر همراه نیست   آن پسرکشت مادرش !!! میرزا که نیست. نه نه باور نکردم یک کلام    آن زمینها را که خورده یک کلام یک لب پرخنده صد شوقش فروخت   صاحب الامر بلاهای تو سوخت    جای دیگر بر نمی گردد گهر جان مادر لا دهد او را بهتر   من تو را با فکرتم جور دگر    از درون ویرانه کردم بنگر   گر به مشرک خاطراتم را بگی    عبد خالق میشه الا این دایی   شرم من از دزدی اموال نیست    حیف آن مادر دگر اینجا نیست.


راز ، ترس ، دل


الهی من بگردم دور عرشت

نمردم دیدم افتاده به فرشت 


تو دانی کیست آن مادر کش پست

 به جای گفتن اسمش زنم دست 


سزای من که او گفته بداده

 زتو خواهم سرش آری چه ساده


 همه از ترس او افتان و خیزان 

منم در راه تو زانها گریزان


 بگویم راز دل یا نه تو دانی 

حکیمی و بزرگی تو خدایی 


همه روزی رسد در سجده افتند 

به پایت ای خدا اینان چه گفتند


 منه تنها پی سارق دویدن 

جهنم آن سندهارا که دیدن 


بزارم با دودستم تاج شاهی

 فراسویت بهشت کبریایی 


منم تنها پرستم تو خدا را 

فقط از تو بخواهم این دعا را 


به دل باکی ندارم ظالمینند

 فقط عاقبت ظلموببینند


 کند شیلا صبوری شده یک سال

 خدایا خانواده ام بشه خوشحال 


صدای خنده و شادی بگیره 

حیاط خونه هر چند خیلی دیره 


مامان گفتن فراموشم شده وای 

نمونده واسه شیلا تو خونش جای


 خدایا شکرتو میگم به تکرار 

شاید از رو برن افراد بی عار 


خودت دانی که با من در ستیزند

 نمیبینند ملائک مینویسند 


دو تا چشمم به درگاهت قرینه

خدایا انتظارش بدترینه 


تو را اللـه اعظم می سرایم 

دلم میخواد یهو پیش تو آیم


زندگی کردن با انسانهای بد

 بهتر از زندگی کردن با انسانهاییست که ادای انسانهای خوب را در می آورند


سر فرود آوردن قــُمـپـُزتـرینها در دیــن ، جلوی پــول ، پس از عمری عبادت خداوند  

دیدم و به زور باورم شد که چه فامیلی دارم  


ممنونم از خالق ام که نگذاشت به جایی برسم که سرم رو به خاطر پــول پایین بندازم.


معنی این عبارت رو میدونی ؟

$$ پول روی سنگ بذار ، راه میوفته میره $$

شاید هیچکس باور نکنه ولی من دیدم 

دیدم چه شکنجه ای که از پول رسید


حس کردم چه لاشی بازیهایی که واقعیت رو زیـر سلطه بـُـرد


کارتها از آینده شما می گویند !


برای گرفتن فال تاروت ابتدا نیت کرده و سپس روی یکی از کارتهای زیر کلیک کنید تا نتیجه معلوم شود.

فال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروت
فال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروت
فال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروت