اسرار اغنیا

اسرار اغنیا

به ساختار زندگی چند ثروتمند توجه میکنیم ... بد نیست شما هم بدونید ...
اسرار اغنیا

اسرار اغنیا

به ساختار زندگی چند ثروتمند توجه میکنیم ... بد نیست شما هم بدونید ...

صدای خاموش


تازه کم کم لحظه ها را میبینم : 

      صدایت میزنم در باد و تو سوسو کنان پر میکشی از ذهن خاموشم. هوایی نیست ؟ نگاهی نیست ؟ اینجا ردپایی نیست ؟ تو را بردند از سویم   پناه من در اینجا جز خدایم کیست ؟ ندانسته تو را در دست جلادت نهادم    دادم امضاء   تو غمی بر چهره ات فریاد میزد آه. چشم من تر بود و تو گفتی نرو. رو به رویت باز کردم دست آن دزدان خائن. از پس سر زد به تو لب تیزیه خنجر به کینه زد اشاره. تو را از من ربودند و منم اکنون : مقابل رو به رو در دست شیطان. خانه ات بی روح و خسته   همه تا پنجره بسته    گریه از ترس وداعت زار میگرید تنم همچون علیلی سرد و خسته. رو سیاهم راه من شادی آن قلب تو بود    رو به رویم نعشت آوردند چه زود. دست و پایم را دگر همراه نیست   آن پسرکشت مادرش !!! میرزا که نیست. نه نه باور نکردم یک کلام    آن زمینها را که خورده یک کلام یک لب پرخنده صد شوقش فروخت   صاحب الامر بلاهای تو سوخت    جای دیگر بر نمی گردد گهر جان مادر لا دهد او را بهتر   من تو را با فکرتم جور دگر    از درون ویرانه کردم بنگر   گر به مشرک خاطراتم را بگی    عبد خالق میشه الا این دایی   شرم من از دزدی اموال نیست    حیف آن مادر دگر اینجا نیست.